سنگ صبور
دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می کنم .
صبوری می کنم تا تمام کلمات عاقل شوند.
صبوری می کنم تا ترنم نام تو در ترانه کامل تر شود.
صبوری می کنم تا طلوع تبسم, سهم سایه, سراغ همسایه.
صبوری می کنم تا مَدار, مُدارا, مرگ...
تا مرگ خسته از دقُ الباب نوبتم آهسته زیر لب حرفی ، چیزی, سخنی بگوید...
مثلاً وقت بسیار است و دوباره باز خواهم گشت.
مرا نمی شناسد مرگ,
یا کودک است هنوز و یا شاعران ساکت اند.
حالا برو ای مرگ؛
برادر؛
بیم ساده ی آشنا.
تا تو دوباره باز آیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد......
علی صالحی
نوشته شده در جمعه 84/3/27ساعت
8:23 عصر گفت و لطف شما ()
Design By : Night Melody |